وبلاگ شخصی یوسف محبی

وبلاگمان را حذف کردیم جامعه ی بی عرضه همان بهتر بدون ادبیات باشد ..... وبلاگ شخصی یوسف محبی ...

امسال پاییز یکسره سهم شما بهار

<ما را در این زمانه چه کاریست با بهار

از پشت شیشه‌های کدر مات مانده‌ام

<کاین باغ رنگ کار خزان است یا بهار

حتی تراز حافظه گل گرفته‌اند

<ای مثل من غریب در این روزها بهار

دیشب هوایی تو شدم باز این غزل

<صادق‌ترین گواه دل تنگ ما بهار

گل‌های بی شمیم به وجدم نمی‌کشند

<رقصی در این میانه بماند تا بهار

وبلاگ شخصی یوسف محبی ...

لعنت به جهانی که سرش گیر خودش شد  

 

هر کس که خودش پای خودش پیر خودش شد 

هیات مسلمان اگر از پا بنشیند 

تکفیر مسلمان دگر را که ببیند 

ای شبه مسلمان هوسبازسعودی 

تکفیری بی بوته ی پابند یهودی 

تحریم شدی همچو توتون ار دل ایران 

حیدر صفتی سر نزند بر سر حیوان 

این شیعه دگر با تو سرو کار ندارد 

حرفی به تو تکفیری خونخوار ندارد 

تا لحظه ی موعود کفن پوش نشستیم 

ما منتظر منتقم فاطمه هستیم 

شاعر:یوسف محبی(آسمانی)

وبلاگ شخصی یوسف محبی ...

میخواستم شعری بگویم تا لبت وا شد    در بیت بیتش لفظ زیبای تو پیدا شد  آنقدر خندیدی که قیدو بند من گم شد  بی قیدی ام ضرب المثل در بین مردم شد  در طرح لبخندت تمام شهر پیدا بود  لبخند تو زیباترین تصویر دنیا بود  ترکی بگویم فارسی انگار کم دارد  ترکی برای از تو گفتن شعر میبارد  تا گوزلرون باخدی من اولدوم دربه در بانو  سن باخدوقون ائدی روانیمده اثر بانو  سن تک منیمچی کهکشان آسمان اولماز   گورچگدی عاشق اولموشام عشقیم یالان اولماز  ایندی فقط از خنده ات تصویر میسازم  در یک اتاق کوچک از خود پیر میسازم  اشکم گذشته از دم مشکم نمی آیی  داری من دیوانه را هر روز می وبلاگ شخصی یوسف محبی ...ادامه مطلب

کدخدا گفته عاشقی جرمه هرکی عاشق شده غلط کرده  مهلتش تا غروب امروز باید از این مسیر برگرده   تو به من عاشقانه گفتی که  ما نباید مسیرو برگردیم مابرای همیم باور کن تونباید بگی غلط کردیم  چشممو ازنگات دزدیدم چشم تو امتنارو فهمیده این کلاغی که توی قصه ی ماست آخرش ماجرارو فهمیده  تو کنار اومدی بهم گفتی  امشب اینجا هوا چقد سرده خودمونیم زندگی تلخ زندگی منحصر به نامرده  اصل درد من اینه باور کن توی گوش خودم چرا نزدم فکر کردم که عاشقی اینه فکر کردم که عاشقی بلدم  رفتی و ده هواشو گم کرده  همه میگن منم که دیوونم من درسته که اشتبا کردم پای این اشتباه وبلاگ شخصی یوسف محبی ...ادامه مطلب

از معبرش رد شد دوباره مرد تنها  

با بغض تودارو دلی پر ازتمنا 

برعکس مردم بر سرش میزد همیشه 

فکر تشنج با هجوم بغض آنجا 

حاجی که روزی در هویزه خط شکن بود 

حالا خودش را میشکست از درد دنیا 

انگار خط روی هدف هایش کشیدند 

از باورش چیزی نمانده مرد تنها 

با جیر جیر ویلچر سرزد به ساحل 

با اضطراب خاطرش دل زد به دریا 

موج خودش با موج دریا همصدا شد 

حاجی از این پایین پلی زد رو به بالا 

 

یوسف محبی 

وبلاگ شخصی یوسف محبی ...

هر روز از خودم سوال می پرسم چرا 

و هر روز جواب میدهم چرا نه 

ببین به تنهایی چگونه دیوانه ام کرده ای 

حالا گذشته از این حرف ها 

کجا رفتی ؟ 

در خودم تلو می خورم مست میشوم 

شاید شبی در خیابان های سلماس خدا خواست و به تو خوردم 

آنجا نه اینکه طلبکار تو باشم نه

فقط پاهایت را خواهم بوسید 

از خودم سوال می پرسم چرا 

و به خودم جواب میدهم چرا نه 

 

وبلاگ شخصی یوسف محبی ...